موسيقي : محمد شمس
شعر : فرهنگ قاسميوقتي که ، دستاي باد ، قفس مرغ گرفتارو شکست ، شوق پروازو نداشت
وقتي که چلچله ها ، خبر فصل بهارو مي دادن ، عشق آوازو نداشت
ديگه آسمون براش ، فرقي با قفس نداشت
واسه پرواز بلند ، تو پرش هوس نداشت
شوق پرواز ، توي ابرا ، سوي جنگلاي دور
ديگه رفته از خيال اون پرنده صبور
اما لحظه اي رسيد ، لحظه پريدن و رها شدن ، ميون بيم و اميد
لحظه اي که پنجره ، بغض ديوارو شکست
نقش آسمون صاف ، ميون چشاش نشست
مرغ خسته پر کشيد و افق روشنو ديد
تو هواي تازه دشت ، به ستاره ها رسيد
لحظه اي پاک و بزرگ ، دل به دريا زد و رفت
با يه پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت
گرفتار ؛ آهنگي بسيار زيبا و در آلبوم "زندون دل" نخستين آهنگ مي باشد . آهنگي که واقعا به صداي رعد آساي فريدون فروغي نفس را در سينه ها حبس و مو بر تن آدمي راست مي کند. شعري پر معنا نيز اين اهنگ زيبا را همراهي مي کند واستعاره هاي زيادي در آن وجود دارد .
نظر شما راجع به کلماتي چون : مرغ گرفتار ، دستاي باد ، قفس ، ... چيست؟
http://mylovemusic.persianblog.ir/post/17